دفتر خاطرات النا

ساخت وبلاگ
مدتها بود که سینماهای ایران فیلم کودکانه ننه نقلی رو گذاشته بودند و تیزر تبلیغاتیش در شبکه های کودکانه پخش میشد. زمان پخش اولین تبلیغات این فیلم تو ذهنم جرقه ای زد که برای اولین بار تو زندگیت تو رو به سینما دعوت کنم. هنگامی که این پیشنهاد رو باهات مطرح کردم چشمات از خوشحالی برقی زد و بیدرنگ گفتی عالی مامان جون. هنگامی که دنبال سینماهای در حال اکران فیلم بودم متوجه شدم انتقادها از فیلم زیاده و اکثرا این فیلم رو یک فیلم کثل اور میدونستند این بود که در بردنت شک کردم چرا که نمیخواستم اولین بار رفتنت به سینما توام با خاطره خوبی نباشه. این بود که سعی کردم تا دفتر خاطرات النا...ادامه مطلب
ما را در سایت دفتر خاطرات النا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dkh-elena5 بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 17:05

چقدر شرمنده ام، کاش زمان به عقب بر میگشت و دیشب صدایم را بلند نمیکردم تا بگویم النا گریه نکن و بخواب، کاش زبانم لال می شد و نمیگفتم وای چقدر خسته ام و خوابم می اید.  اینها  صحبتهای دیشب من بود برای دختری که تمام هستی من هست، دختر عاقلی که در دنیا مثال زدنی نیست، دختری که با وجود قول دادن به من مبنی بر خیس نکردن سرش در کلاس اب بازی، بر خلاف میلش و وقتی جلوی چشمش همه دوستاش اب بازی می کردند، به حرف مادرش گوش داد و خودش رو از لذت رفتن در استخر محروم کرد. اونوقت مادرش شب پس از ده بار بیدار شدن و سرفه کردن دخترش صدایش را بالا بردددددددددددددددددددد. وای بر من؟؟ دفتر خاطرات النا...ادامه مطلب
ما را در سایت دفتر خاطرات النا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dkh-elena5 بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 17:05

مدتها بود که با یادآوری لذتهای دوران کودکی به دنبال نمایش عروسکی در اینترنت میگشتم.دوست داشتم النا رو به یک نمایش عروسکی دعوت کنم چون احساس میکردم باعث نقش بستن خاطره زیبایی در ذهن دختر نازم میشه اما متاسفانه هر چی تلاش میکردم به بن بست میخوردم انگار در شهر مشهد کسی زیاد به این چیزها اهمیت نمیداد. بلاخره روز 13 مرداد، زمانی که از محل کارم به سمت خونه در حال حرکت بودم ناگهان چشمم به یک تیزر تبلیغاتی نمایش عروسکی به نام لی لی لی لی حوضک افتاد. واقعا یک لحظه خوشکم زد و با خودم  دعا دعا میکردم که کاش چراغ راهنما قرمز شه تا بتونم شماره تلفن رزرو رو بردارم که دفتر خاطرات النا...ادامه مطلب
ما را در سایت دفتر خاطرات النا دنبال می کنید

برچسب : تاتر عروسکی,تاتر عروسکی کودکان,تاتر عروسکی مبارک,تاتر عروسکی کودک,تاتر عروسکی شمس و مولانا,تاتر عروسکی مولانا,تاتر عروسکی کانون,تاتر عروسکی در حال اجرا,تاتر عروسكي,جشنواره تئاتر عروسکی, نویسنده : dkh-elena5 بازدید : 10 تاريخ : يکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 17:05

دیروز عصر با هم راهی فیلم دزد و پری در سینما شدیم. چون خونه خیلی دور نیست و از طرفی به دلیل ترس پیدا نکردن جای پارک تصمیم گرفتم با تاکسی بریم. سییانس فیلم ساعت 18.30 دقیقه بود به همین دلیل مامان با دختر نازش ساعت 17.45 به قصد رفتن سینما خارج شدن. خوشبختانه به محض رسیدن سر میلان تاکسی اومد و به راحتی تا چهار راه دکترا رفتیم ،بعد از اون هم با کمی پیاده روی ساعت 18 به سینما رسیدیم بر خلاف تصور من که مردم زیاد از سینما استقبال نمیکنند، جلوی در سینما شلوغ بود و موقعی که برای خرید بلیت رفتیم، خانم پشت گیشه اعلام کرد که بلیطها برای این فیلم تمام شده . من نمیدونستم باید دفتر خاطرات النا...ادامه مطلب
ما را در سایت دفتر خاطرات النا دنبال می کنید

برچسب : دزد و پری,دزد و پری سینما,دانلود فیلم سینمایی دزد و پری,فیلم دزد و پری,دانلود فیلم دزد و پری,فیلم سینمایی دزد و پری,بازیگران فیلم دزد و پری, نویسنده : dkh-elena5 بازدید : 16 تاريخ : يکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 17:05

النای عزیزم شما در 22 مهر سال 1391 در یک روز بارانی پا به این دنیای زیبا گذاشتی و من مطابق هر سال از یک ماه قبل از تولد شما درگیر مراسم جشن تولد هستم. دختر زیبای من امسال برای اولین بار باهم کیک رو سفارش دادیم و طبق نظر شما خوشگل خانم میزمون رو با تم دختر توت فرنگی تزئین کردیم. عزیزم امسال به دلیل مصادف شدن تاریخ تولدت با ایام عاشورا ما تصمیم گرفتیم مجلسی با حضور بچه های فامیل و البته مامانای گلشون در تاریخ 1 مهر برگزار کنیم. دقیقا یک روز مونده به جشن شما خوشگل خانم، زمانی که ما حسابی درگیر کارها بودیم، طب کردی و وای النا جان،  تمام انگیزه های مامان از بین رف دفتر خاطرات النا...ادامه مطلب
ما را در سایت دفتر خاطرات النا دنبال می کنید

برچسب : جشن تولد,جشن تولد ایرانی,جشن تولد به انگلیسی,جشن تولد دختر ایرانی,جشن تولد میلیاردی فریال,جشن تولد بزرگسال,جشن تولد مونا فرخ آذری,جشن تولد رقص,جشن تولد اصفهان, نویسنده : dkh-elena5 بازدید : 17 تاريخ : يکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 17:05

النای عزیزم از 8 مهر ماه شما راهی مهد کودک شدی و هفته ای که گذشت برای مامان کلی نگرانی به همراه داشت.  گاهی احساس غم که نکنه بهت سخت بگذره یا به خاطر بدغذایی ات دچار مشکل و مریضی بشی و گاهی احساس خوشحالی به خاطر رفتنت توی اجتماع و بودنت با گروه سنی خودت. دخترم روز یکشنیه که پشت میز کارم نشسته بودم از مهد شما تماس گرفتند و خواستن به دلیل سوالهای مکرر شما که مامانم کجاست، کمی زودتر برم دنبالت که ناخودآگاه اشک از چشمانم سراریز شد و با خودم اندیشیدم  جای تو در 4 سالگی آغوش پر مهر مادرته ومن به خاطر کارم این احساسه زیبا را از دخترم دریغ کردم. نمی دونم شایدم بای دفتر خاطرات النا...ادامه مطلب
ما را در سایت دفتر خاطرات النا دنبال می کنید

برچسب : مهد کودک,مهد کودک به انگلیسی,مهد کودک کندو,مهد کودک امید فردا,مهد کودک تهران,مهد کودک تیام,مهد کودک نمو,مهد کودک ویستا,مهد کودک دنیای نوابغ اصفهان,مهد کودک, مختلط, نویسنده : dkh-elena5 بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 17:04